خاطرات خوش کودکی

وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم!


صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم

به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود

ولی سمت چپی ها نو بود!

مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما. بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلــــــــــو نظـــــــــام برید سر کلاساتون.  

یه مزه‌هایی هم هست که از بچگی زیر دندونم مونده ...
مثلن ته مداد سیاه استدلر!!!

یادش بخیر چقدر حباب بازی کردیم.


مجبورمون میکردن دست به سینه بشینیم و سر پایین.  

ما یه معلم بهداشت داشتیم، هفته ای 1بار میومد، مسواک زدن بهمون یاد میداد، بعدشم میگفت بچه ها وقتی میخواید "ج ی ش" کنید، حتماً بشینید، اگه سرپا باشید ... میشه (یادم نیست چی میشد)
من که نه مسواک کردن یاد گرفتم نه نشستن!


یادش بخیر اصلا یادم نمیاد!

هر شنبه خانم ناظم میومد لیوان دستمال ناخن و مقنعه ها رو نگا میکرد چه استرسی میکشیدیم تا بیاد سر میزمون.


همیشه چند دیقه قبل از اینکه زنگ آخر رو بزنن همه کیفامونو آماده کرده بودیم زیپشم بسته بودیم که تا زنگ خورد حمله کنیم!
و لذت تعطیلی مدرسه "زنگ آخر" هر روز تکرار میشد!!

 

یادتونه؟ "گل گل گل گل از همه رنگ، سرتو با چی می شوری با شامپو گلرنگ"
"...قوری قوری جون گل کاشتی، هر چی میخواستم داشتی... نشانه ی داروگر درخت نخل طلاست، محصولی از قوری قوریه دوست همه ی بچه هاست"

مراسم صبگاهی و از جلو نظام گفتن معاون و به خط شدن همه عین پادگان.

بهترین زمان روزهای پنج شنبه ها بود.
مخصوصاً اگر صبحی بودی... چون تا شنبه بعد از ظهر مدرسه نداشتیممممممممممم.

اون پفک حلقه ایی ها که میزاشتیم توی انگشتامون...
هی وایییییییییییییییییی


بوی اول مهر یادتونه ؟؟؟ ویفرایی با طمع موز که همش میریخت رو لباسمون.


تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم.

خط کش هائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد.


اونروزا صبح زود تو کوچه میزدیم تو سر و کله هم تا برسیم مدرسه الان سر ساعت سرویس میاد بوق میزنه.

توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم ، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما.

خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم!

اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!

تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم !
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست ، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !

بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه ، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم !

برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم.

با مدادتراش و آب پوست پرتقال ، تارعنکبوت درست می کردیم ! 

تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم ! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم !

با آب قند اشباع شده و یک نخ ،نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه !

یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها ، یا ضرب المثل یا چیستان... 

تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو جا به جا میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم !

یادتونه؟ گربه رنگی به چه رنگی به چه رنگ های قشنگی... 

یادتونه دبستان که بودم یه بازی میکردیم با کش؟ 3 نفری بود بازیش...

انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم :
بر پاااا...  بر جاااا...  کی غایبه؟  مرجاااان...  دروغ نگو من اینجااام...  

سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ 

بازی اسم فامیل

میوه: ریواس.

غذا: ریواس پلو…..! 

دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مداد لای موهامونو نگاه می کرد. 

روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن. 

موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. 

نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.   

یادش بخیر بچه بودیم وقتی معلم بهمون اجازه میداد بریم دشویی انگار بلیت سفر به اروپا بردیم.

یادش بخیر یه زمانی دفترامون خط کشی نداشت با خودکار قرمز دو طرفش خط میکشیدیم
همیشه هم این خط کش لامصــب کج میشد گند میزد توش میرفت =))

ما دانش آموزای قدیمی خیلی واسه درس ارزش قائل بودیم ....
اصلا نمی تونستیم ببینیم تمرینی حل نشده مونده .....
بخاطر این بود که منشور دانش میگرفتیم ..... :))

قدیما اوج سرمایه‌داری این بود که تنهایی بشینی جلو تاکسی به راننده بگی آقا برو ، من دو نفر حساب میکنم.

یه زمانی هرکی پولش به میلیون می رسید پولدار حساب می شد، الان یه میلیونر تو ایران نهایتا می تونه ماشینشو بیمه کنه و چند کیلو هم گوجه سبز با بقیه پولش بخره!
میلیاردر هم می تونه نهایتا یه خونه معمولی حیاط دار با یه ماشین معمولی روز دنیارو داشته باشه، تازه باید یه میلیون آخرشم واسه بیمه و گوجه سبز نگه داره!

یادتونه بچه بودیم تو مدرسه میگفتیم کیا روزن؟
واسه اثباتش زبونمون رو نشون میدادیم اگه سفید بود مورد قبول واقع میشد :))

کوچیک که بودیم یکی از سرگرمی هامون این بود از این نوشابه شیشه ای ها میگرفتیم به هم میزدیم گازش رو میپاشیدم تو صورت همدیگه خر کیف میشدیم!

یادتونه بچه که بودیم تا توى یه جمعى میرفتیم حوصله نداشتیم،خجالت میکشیدیم بابا مامانمون میگفتن:سلام کردى به عمو؟ ما هم مثل خر تو گل میموندیم! یهو طرف به دروغ میگفت: بعععععله،سلامم کرد پسر/دختر گل!!!!
عاشق این ادما بودم، دمشون گرم

اون زمون که میکرو داشتم، یه بچه کوچیک که میومد خونمون، دسته دومو می دادم بهش (معمولا هم از دستگاه جداش میکردم برا اطمینان)، اون بنده خدا هم به خیال اینکه داره بازی میکنه هی دکمه میزد، خر کیف میشد :)))))

یادش بخیر ابتدایی که بودیم وایمیسادیم تو صف بعد ناظممون میومد می گفت یه جوری بگید مرگ بر امریکا
تا صداتون برسه امریکا. ما هم ابله فکر می کردیم امریکا کوچه بغلیه از ته جیگر داد میزدیم!

اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم:)))

شما یادتون نمیاد یه زمانی کارت شارژ ایرانسل میخریدیم دونه دوزار !!!!

یه زمان ملت کارشون که با کامپیوتر تموم میشد
روی کیبورد و مانیتور و کیس کاور می کشیدن ...
یعنی در حد رو مبلی پذیرایی !
این روزا وقت نمیشه بدبختو خاموش کنیم خنک شه!

خوشیهای مدرسه هیشوخ تکرار نمیشه دیگه
دیگه بر نمیگردین...

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلا پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 21:01 http://aylaraylar.blogfa.com

زنگ ورزش بعضی وقتا تخم مرخ تخم مرغ بازی میکردیم یادم نیس چطوری بود بازیش

یا بشین پاشو!!!!!!

پینکیو پینکیو زنگ تنفس بازی میکردیم همون ک همه پاهاشون میذاشتن میگفتن مردم جمشید گم شید دقیق یادم نیس

لیلا پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 21:06 http://aylaraylar.blogfa.com

یادش بخیر فوتبالیستا نگا می کردیم بعدش تو خیالاتمون تصور میکردیم ک ماهم مث سوباسا میپریم هواوووووووووووووو

یه پاکت میدادن به همه تو مدرسه اسمش بود کمک به مدرسه هرکی نمی اورد تو حیاط نگهش میداشتن و میگفتن چراااااااااااا

هرکی ناخوناش بلند بود یه ناخن گیر میدادن تا کوتاه کنه

نمیذاشتن مانتومون کمری ک میبندن داشته باشه

خخخخخخ ^_^

یلدا شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 19:05

یادش بخیر وقتی معلم داشت درس می داد همه ادا اطفال معلمو در میاوردیم ما یه مهلمی داشتیم که همیشه میگفت: ای جماعت چی شددددددددددددد. ههههههههههه معلمه دفاع مون بود خخخخخخخ .دلم واسه دیر علومم تنگ شده

محمدرضا جمعه 7 فروردین 1394 ساعت 15:55 http://baran30t.blogfa.com

دمتون گرم.من که کم مونده بود اشکم بیاد از بس خاطرات قدیمتر که واسه هممون اتفاق افتاده رو خوندم.البته زیاد بزرگ نیستم ولی آنموقع هم اینچیزا بود.ولی الان دیگه کلا نیست.فقط چرت و پرت یاد میدن به بچه ها.بیچاره بچه ها

محمد یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 10:38

شاپرک خسته میشه بالهاشو زود می بنده روی گلها میشینه شعر می خونه می خنده...
کیه کیه باز صداش میاد صدای کفش پاش میاد/ باز میشه مهمون شما خط می کشه رو غصه ها/ کیه کیه اون سلامتیست عزیزتر از اون دیگه نیست/ برا شما و بنده اورده سیب خنده اورده سیب خنده
تابستونه فصل شادی و خنده بچه ها توی کوچه...
چارشنبه توی جیبش یه مشت ستاره داره به جای صفر هر بیست یک ستاره میذاره
خرگوش ناز و تپلی با دست و پای کپلی...
تق و تق در چک چک بارون، اون درو وا کن رسیده مهمون، زود بگو حالا دست کی بالا دست بچه ها دست بچه ها صد باریکلا


صد باریکلا صد باریکلا
چااااااااارشنبههههه توی کییییفش یه مشت ستارره داره به جای صفر هر بیست یک ستاره میزااارههه
یادم اومد

اس اس دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 15:37

سلام من که کلاس هفتم‌ بودم تازه وارد بودم پنج تا مبصر داشتیم‌ همشون از یه بچه رشوه میگرفتن تا براش کار کنن هر کی بر خلاف میل اون کار میکرد میداد مبصرا پوست کلش و بکنن یه بار مبصر ها کلی منو زدن که چرا بهش بی احترامی کردن من لو شون دادم حسابی اون مبصر ها رو گوشمالی دادن بعدم منو رئیس انتظامات کردن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد