دانلود 15 بازی برتر میکرو برای کامپیوتر

 

دانلود 15 بازی برتر میکرو برای کامپیوتر

حجم: 962 کیلوبایت

  

راهنمای نصب:
1- ابتدا فایل دانلود شده را از حالت فشرده خارج کنید.
2- از پوشه ی Shabih Saze Virtuanes097e فایل VirtuaNES.exe را اجرا کنید.
3- از منوی File گزینه ی Open را انتخاب کنید.
4- در کادر ظاهر شده از پوشه ی Nintendo (NES) Games فایل بازی مورد نظر را انتخاب کنید.

5- برای Full Screen کردن صفحه ی بازی کلید Alt + Enter  را بزنید.

امیدوارم لذت ببرین

یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی

یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جمع میکرد میذاشت رو میز معلم؛ ما هم هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه 
نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه …
قلبمونم تند تند میزد ...

عکس و متن داستان دهقان فداکار کتاب فارسی دبستان

غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرورفته بود. کار روزانه ی دهقانان پایان یافته بود. ریز علی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز می گشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن می کرد. دهی که ریز علی در آن زندگی می کرد نزدیک راه آهن بود. ریز علی هر شب از کنار راه آهن می گذشت تا به خانه اش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگ های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریز علی می دانست که، تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
ریز علی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. از اندیشه ی حادثه ی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چاره ای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد. ناگهان، چاره ای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست. نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد. ریز علی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود، به طرف قطار شروع به دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید، از حرکت باز ایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریز علی، که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.

     و اینم دهقان فداکار... 

عکس برنامه کودک های قدیمی

عکس برنامه کودک ویکی

عکس برنامه کودک فردی مورچه ی سیاه 

عکس برنامه کودک نیلز 

عکس برنامه کودک بنر

عکس برنامه کودک خانواده ی دکتر ارنست

عکس برنامه کودک حنا دختری در مزرعه

عکس برنامه کودک جیمبو

عکس برنامه کودک بی خانمان